کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

ترانه غربت

ترانه ی غربت.

 

کاش می شد به احساس ساده ی باریدن پاسخ سرخ سکوت را هدیه دهیم.

و از فراسوی بی کسی به انسوی دشتهای زندگی سفر کنیم.

کاش می شد خاطرات سخت زندگی را برای لحظه ای فراموش کنیم.

کاش می شد به اخرین ستاره ی شبهای زندگیمان سلامی به وسعت اسمان هدیه دهیم.

کاش می دانستی هر روز نگاهم به حرمت نگاه افتاب سرد و خاموش است و می دانستی که هنوز سکوت اسمانی ات به پنجره ی احساس خستگی گره می خورد.

کاش می دانستی غربت لحظه ایست و این لحظه انقدر امتداد دارد که می تواند تمام لحظات اشنایی را خورد کند.

کاش می شد تمام لحظات بی تو بودن را به ترانه ی تکراری غربت تبدیل کرد و از شقایق خواست انرا بنوازد 

خَُُِِدا

هیــچ کسی ماننــــــد من تنهـــــــــا نبود


هیـــــچ کس دردی ازدردم بــــــــرنداشت
بلکـــــــــــــه دردی نیـــــــــز بر دردم گذاشت
هیـــــــــــچ کس فکــــــــــــــــر مرا بــــــــاور نکرد
خطــــــــــی از شعـــــــــــــــر مرا ازبــــــــــــر نکرد
هیـــــــــچ کس معنـــــــــای آزادی نگفت
در وجـــــــــــــــــــــودم ردپــــــــای را نجست
هیـــــچ کس دمســـــــاز و همــــــراهم نشد
هیــــچ کس آن یار دلخـــــــــواهـــــم نشد
هیــچ کس جـز من چنین مجنـــــون نبود
در کــــلاس عاشقـــی دلخــــون نبود
هیچ کس دردی را نکرداز من دوا
جــــــــــــز خــــــــــــــدای من
خـــــــــــــــــــــــدای من
خــــــــــــــــــــــــــدا 

 

همیشه تنها

تو برو

         زیرا سر نوشت

                     برایم این چنین نوشته

                                          همیشه تنها  

tanhaee

خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت…

خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت…

فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید ؟!

خداوند پاسخ داد :  دستور کار او را دیده ای :  

او باید کاملا قابل شستشو باشد، اما پلاستیکی نباشد.

باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند .

باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد .

بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.

و شش جفت دست داشته باشد!!!

فرشته از شنیدن این همه مبهوت شد.
گفت : شش جفت دست ؟ امکان ندارد ؟!!

خداوند پاسخ داد : فقط دست ها نیستند. مادرها باید سه جفت چشم هم داشته باشند !
یک جفت برای وقتی که از بچه هایش می پرسد که چه کار می کنید، از پشت در بسته هم بتواند ببیندشان.
 یک جفت باید پشت سرش داشته باشد که آنچه را لازم است بفهمد !!!

و جفت سوم همین جا روی صورتش است که وقتی به بچه خطاکارش نگاه کند، بتواند بدون کلام به او بگوید او را می فهمد و دوستش دارد ...  

 فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد : این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید !

خداوند فرمود : نمی شود! چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم. او می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند، یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند  و یک بچه پنج ساله را وادار کند دوش بگیرد.

فرشته نزدیک شد و به زن دست زد :اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی !

-  بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده ام. تصورش را هم نمی توانی بکنی که تا چه حد می تواند تحمل کند و زحمت بکشد .

فرشته پرسید : فکر هم می تواند بکند ؟

 خداوند پاسخ داد : نه تنها فکر می کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد .

آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد : ای وای، مثل اینکه این نمونه نشتی دارد. به شما گفتم که در این یکی زیادی مواد مصرف کرده اید !!!

خداوند مخالفت کرد : آن که نشتی نیست، اشک است !

 فرشته پرسید : اشک دیگر چیست ؟!

خداوند گفت : اشک وسیله ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش.

فرشته متاثر شد  : شما نابغه اید ای خداوند، شما فکر همه چیز را کرده اید، چون زن ها واقعا حیرت انگیزند ...  

زن ها قدرتی دارند که همه را متحیر می کند.    

 سختی ها را بهتر تحمل می کنند.

 بار زندگی را به دوش می کشند، ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند.

وقتی می خواهند جیغ بزنند، با لبخند می زنند.

وقتی می خواهند گریه کنند، آواز می خوانند.

وقتی خوشحالند گریه می کنند.

و وقتی عصبانی اند می خندند.

برای آنچه باور دارند می جنگند.

در مقابل بی عدالتی می ایستند.

وقتی مطمئن اند راه حل دیگری وجود دارد، « نه » نمی پذیرند.

بدون کفش نو سر می کنند، که بچه هایشان کفش نو داشته باشند.  

برای همراهی یک دوست مضطرب، با او به دکتر می روند.  

بدون قید و شرط دوست می دارند.

وقتی بچه هایشان به موفقیتی دست پیدا می کنند گریه می کنند و وقتی دوستانشان پاداش می گیرند، می خندند.  

در مرگ یک دوست، دلشان می شکند.

در غم از دست دادن یکی از اعضای خانواده اندوهگین می شوند، با این حال وقتی می بینند همه از پا افتاده اند، قوی، پابرجا می مانند.

قلب زن است که جهان را به چرخش در می آورد.

می دانند که بغل کردن و بوسیدن می تواند هر دل شکسته ای را التیام بخشد.

کار زن ها بیش از بچه به دنیا آوردن است، آنها شادی و امید به ارمغان می آورند.

زن ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند.  

و خداوند بزرگ  ، دانای اسرار است …

Rael love

Real Love


Once a Girl when having a conversation with her lover, asked
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید
Why do you like me..? Why do you love me?
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
I can't tell the reason... but I really like you
دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"‌دوست دارم
You can't even tell me the reason... how can you say you like me?
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی... پس چطور دوستم داری؟
How can you say you love me?
چطور میتونی بگی عاشقمی؟
I really don't know the reason, but I can prove that I love U
من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم
Proof ? No! I want you to tell me the reason
ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی


 
Ok..ok!!! Erm... because you are beautiful,
باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،
because your voice is sweet,
صدات گرم و خواستنیه،
because you are caring,
همیشه بهم اهمیت میدی،
because you are loving,
دوست داشتنی هستی،
because you are thoughtful,
با ملاحظه هستی،
because of your smile,
بخاطر لبخندت،
The Girl felt very satisfied with the lover's answer
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد
Unfortunately, a few days later, the Lady met with an accident and went in coma
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت
The Guy then placed a letter by her side
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون

 
Darling, Because of your sweet voice that I love you, Now can you talk?
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟
No! Therefore I cannot love you
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم
Because of your care and concern that I like you Now that you cannot show them, therefore I cannot love you
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم
Because of your smile, because of your movements that I love you
گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم
Now can you smile? Now can you move? No , therefore I cannot love you
اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم
If love needs a reason, like now, There is no reason for me to love you anymore
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره
Does love need a reason?
عشق دلیل میخواد؟
NO! Therefore!!
نه!معلومه که نه!!
I Still LOVE YOU...
پس من هنوز هم عاشقتم
True love never dies for it is lust that fades away
عشق واقعی هیچوقت نمی میره
Love bonds for a lifetime but lust just pushes away
این هوس است که کمتر و کمتر میشه و از بین میره
Immature love says: "I love you because I need you"
"عشق خام و ناقص میگه:"من دوست دارم چون بهت نیاز دارم
Mature love says "I need you because I love you"
"ولی عشق کامل و پخته میگه:"بهت نیاز دارم چون دوست دارم

"
Fate Determines Who Comes Into Our Lives, But Heart Determines Who Stays"
"سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلب حکم می کنه که چه شخصی در قلبت بمونه

عشق را معنی کن...

عشق ،
را معنی کن !

دختری گفت به من ،
عشق در چشم تو چیست ؟
گفتمش :
عشق امید است ، فرداست  ،
ساعتی از عشق برایش گفتم ...
آرام گفت :
عشق را معنی کن !
آن هم در یک کلمه !
مات ماندم ...
گفت اگر عشقت واقعیست ،
 آن را معنی کن ،
ساعت ها فکرم را مشغول کرد ...
بی نتیجه از او پرسیدم ،
تو عشق را معنی کن !
فقط گفت ،

عشق یعنی گذشت
از عشق برای عشقت ...
از خود برای عشقت ...
از همه چیز برای ...
او گذشت از همه چیز
و بی خداحافظی رفت .... 

  

تنها...

خیلی سخت است وقتی همه کنارت باشند و باز احساس تنهایی کنی. وقتی عاشق باشی و هیچ کس از دل عاشقت باخبر نباشد . وقتی لبخند می زنی و توی دل گریانی . وقتی تو خبر داری و هیچ کس نمی داند . وقتی به زبان دیگران حرف می زنی ولی کسی نمی فهمد . وقتی فریاد می زنی و کسی صدایت را نمی شنود . وقتی تمام درها به رویت بسته است... آن گاه دستهایت را به سوی آسمان بلند می کنی و از اعماق قلب تنها و عاشق و گریانت بانگ برمی آوری که: « ای خدای بزرگ دوستت دارم!» و حس می کنی که دیگر تنها نخواهی ماند. 

 

 

قصه آدمها

قصه عجیبی است : بسیاری از ما آدما کسی رو دوست داریم که از ما فرار می کنه و از کسی که به ما عشق می ورزه دوری میکنیم ...

قصه عجیبی است : بسیاری از ما آدما برای کسی که نمی بینیم گریه می کنیم ولی کسی را که می بینیم  به گریه می اندازیم...

قصه عجیبی است : بسیاری از ما آدما عاشق اونایی هستیم که هیچ احساسی نسبت به ما ندارند ولی نسبت به اونایی که به ما عشق می ورزند بی احساسیم...

قصه عجیبی است : بسیاری از ما آدما به اونایی دل می بندیم که ظاهرا دوستمون دارند ولی دل اونایی که واقعا دوستمون دارند رو می شکنیم...

قصه عجیبی است : بسیاری از ما آدما وقتی تنها می شیم یاد دوستامون می افتیم ولی وقتی با همیم قدر همو نمی دونیم...

 روزگار ما آدما روزگار غریبی است نازنین ...  

 

یاد گرفتم

در زندگی خیلی چیزها یاد گرفتم ولی می دونم که هنوزهم خیلی چیزها مونده که زندگی یادم بده.
یاد گرفتم که عاشقی یعنی چی؟
یعنی تنهایی
یعنی انتظار
یعنی دلتنگ بودن
یعنی نادیده گرفته شدن
یعنی دروغ شنیدن
و هم چنان خواستن

یاد گرفتم که عاشقی چه جوریه.
یاد گرفتم که دل شکستگی چه مزه ای داره- چه دردی داره...
یک دفعه احساس می کنی که تمام وجودت به هیچ تبدیل  شد - خرد شد - محو شد- چه برسه به دلت...

یاد گرفتم که اگه دلت شکست نمی تونی فراموشش کنی - مگه اینکه بی خیال بشی...

یاد گرفتم که به هیچ کس اعتماد نکنم - هیچ کس -

یاد گرفتم که هیچ کس ارزش اشکهایی رو که از چشمهای یک عاشق می ریزه نداره...هیچ کس

یاد گرفتم که اگه خالصانه  و با تمام وجود عاشق کسی باشم و جونم رو هم واسش فدا کنم اصلا انتظار نباید داشته  باشم که اون ذره ای از این کار رو بکنه..
.
یاد گرفتم که طول می کشه تا عشق کسی در دل تو رشد کنه ولی وقتی عاشق شدی - هچی وقت نمی تونی عشقت رو فراموش کنی.

یا گرفتم که اگه عاشق کسی شدی - بهش نگو - خودش اگه  ذره ای علاقه به توداشته باشه این رو از نگاهت وطرز رفتارت می فهمه - اگر هم نفهمید عشقت یک طرفه هست و بهتره که توی دل خودت برای همیشه بمونه چرا که تنها بودن بهتر از گدایی محبت رو کردن هست.

فهمیدم  عشق تو دل مردم مرده و هوس جای اون رو گرفته.
و تو به من یاد دادی  که عاشق بودن و عاشق موندن چقدر سخته - و دل شکستن چقدر راحته !

به یاد خاطراتم سکوتی می کنم بالاتر از فریاد...  

اکر می دانستم

اگرمی دانستم نگاهت زبان نگاهم را نمی فهمد،هیچ گاه نگاهت نمی کردم

اگر می دانستم روزی تو را از دست می دهم،هیچ گاه به دستت نمی آوردم

اگر می دانستم جدایی به این حد تلخ است،هیچ گاه دل به دوستی نمی بستم

اگر می دانستم جدایی برای عشق است ،هیچ گاه عاشق نمی شدم

اگر می دانستم سرانجام عاشقی چنین است هیچ گاه آغاز نمی کرد 
م