کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

در هیاهوی زندگی دریافتم ؛

چه بسیار دویدن ها

که فقط پاهایم را از من گرفت

در حالی که گویی ایستاده بودم ،

چه بسیار غصه ها

که فقط باعث سپیدی موهایم شد

در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود ،

دریافتم

کسی هست که اگر بخواهد "می شود" 

و اگر نخواهد "نمی شود"

به همین سادگی ...


کاش نه میدویدم و نه غصه می خوردم

فقط او را می خواندم ...