کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

میدونی دوستت دارم

میدونی دوستت دارم من
تو رو که یه جائی هستی
یا که دوری یا که نزدیک
همیشه تو یادم هستی
میدونی که عاشقونه واسه چشات میمردم
واسه اون لبخنده گرمت
واسه سادگیت میمردم
واسه اون دستای پر مهر
که واسه من تکیه گاه بود
واسه اون نگاه پاکت که مثله یه تیکه ماه بود
یادته یه روز میگفتی
که با تو دنیا قشنگه
اگه تو یه روز نباشی تکلیف قلبم چی میشه؟
یادته با مهربونی
دستاتو تو دست گرفتم
با نگاه پر ز شرمم
قلبتو ازت گرفتم
اما تو رفتی و امروز
من و تو تنها گذاشتی
رفتی اما ندونستی
که دلت و جا گذاشتی
رفتی و من واسه چشمات
هنوزم میخوام بمیرم
پای اون طعم لباتم تا که جون دارم میمونم
اما کاش یه روز میدیدی
که یکی اینجا اسیره
یکی هست که مینویسه
تو رو دوست داره همیشه


 

 

 

او رفت...

           

   

 

۲۹/۵/۸۸  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جداییییییییییییییییییییییییییی

بعد از این جدایی دل به کسی نمیدم بی تو تنها اسیرم شب جشن وصال تو شده مرگ آرزوهام من بی تو می میرم من امشب می میرم ولی آروم نمیگیرم دیگه دل به هیچگی نمیدم 

 

ای کاش سرنوشت جز این می نوشت

ای کاش میشد صدای هق هق گریه هایم را بشنوی

ای کاش میتوانستم چشمانت را در چشمانم زندانی کنم

ای کاش میشد حرارت قلب بیقرارم را احساس کنی

ای کاش میتوانستم تو را برای همیشه داشته باشم

ای کاش میشد تمام حرفهای عاشقانه ام را درک کنی

ای کاش میتوانستم تا آخرین نفس در کنارت باشم

ای کاش میشد هر لحظه و هر ثانیه در کنارم باشی

 

بزرگترین آرزوی عاشق

 ازیک عاشقِ شکست خورده پرسیدم:

بزرگ ترین اشتباه؟

گفت: عاشق شدن...

گفتم: بزرگ ترین شکست؟

گفت: شکستِ عشق...

گفتم: بزرگ ترین درد؟

گفت: از چشمِ معشوق افتادن...

گفتم: بزرگ ترین غصه؟

گفت: یک روز چشم های معشوق رو ندیدن...

گفتم: بزرگ ترین ماتم؟

گفت: در عزای معشوق نشستن...

گفتم: زیباترین لحظه؟

گفت: در کنارِ معشوق بودن...

گفتم: بزرگ ترین رویا؟

گفت: به معشوق رسیدن...

پرسیدم: بزرگ ترین آرزوت؟

اشک توی چشماش حلقه زد و با نگاهی سرد گفت:

 

 

مرگ....؟

 

 

    

88/5/20     

5

            

                             

          88/5/19 

  

   

مهربانم ای خوب

مهربانم ای خوب

!

یاد قلبت باشد , یک نفر هست که اینجا

بین آدمهایی , که همه سرد و غریبند باتو

تک و تنها به تو می اندیشد

و کمی

دلش از دوری تو دلگیر است

....

مهربانم ای خوب

!

یاد قلبت باشد,یک نفر هست که چشمش

به رهت دوخته بر در مانده

و شب و روز دعایش این است

,

زیر این سقف بلند, هر کجایی هستی , به سلامت باشی

و دلت همواره ,محو شادی و تبسم باشد

...

مهربانم ای خوب

!

یاد قلبت باشد

یک نفر هست که دنیایش را

همه ی هستی و رویایش را, به شکوفایی احساس تو پیوند زده

و دلش می خواهد, لحظه ها را با تو , به خدا بسپارد

...

مهربانم ای خوب

!

یک نفر هست که با تو

تک و تنها , با تو

پر اندیشه و شعر است و شعور

!

پر احساس و خیال است و سرور

!

مهربانم !این بار , یاد قلبت باشد

یک نفر هست که با تو

به خداوند جهان نزدیک است

و به یادت هر صبح , گونه سبز اقاقی ها را

از ته قلب و دلش می بوسد

و دعا می کند این بار که تو

با دلی سبز و پر از آرامش , راهی خانه خورشید شوی

و پر از عاطفه و عشق و امید

به شب معجزه و آبی فردا برسی

...

زیبای بهتر از جانم

زیبای  بهتر از جانم:

 نمیدانم در سر لوحه نامه چه بنویسم؟ اندیشیدم بهتر است نامه را بدن سرلوحه و اسم شروع کنم زیرا دوست ندارم مردم بفهمند من تو را از ته دل دوست دارم عجیب است اگر بنویسم به همین اطلاع دیگران نیز حسادت میورزم زیرا نمی پسندم نام تو را اگرچه یکبار هم شده کسی بر زبان آرد و حتی در فکر خود نیز آن را مجسم سازم زیرا تو تنها مال منی... همیشه هراس دارم خورشید عشق من چون سپیده ی صبحگاهی زودگذر باشد میترسم دوران تابندگی محبت تو نتواند از میان ابر های تیره و تا بگذرد و روان مرا روشن سازد.تو خوب دانسته ای که دیگر جسم و جانم قدرت دوری تو را ندارد و تا من امید دیدار تو را شب و روز در  ذهن خود نپرورانم نمیتوانم دقایقی چند در آسایش باشم.!میخواهم از زندگی و انگیزه آن برایت بگویم!زندگی, تو هستی و انگیزه آن نیز باز تو هستی بگذار من و پروانه بسوزیم و بسازیم و سوختن تو و شمع را هرگز به چشم نبینیم.در پایان من و روانم که هر دو در تو غرق هستیم به انتظار دیدن تو لحظه شماری میکنیم!

کسی که غبار کالبد خاکیش هم تو را فراموش نمیکند.