کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

ﻗﺼﺪﻡ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺑﻮﺩ،

ﺍﻣﺎ ﮐﻨﺎﺭﺕ...

ﻧﻪ ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺕ...!


ﻗﺼﺪﻡ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﺑﻮﺩ،

ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺖ...

ﻧﻪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﺖ...!


ﻗﺼﺪﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻮﺩ،

ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ...

ﻧﻪ ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺖ...!


ﻗﺼﺪﻡ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﺑﻮﺩ،

ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺖ...

ﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺖ...


اولین قهرمان یک پسر ...

اولین عشق یک دختر...



روز پدر مبارک

نخست ثانیه‌ها

کمی بعد

دقیقه‌ها

ساعت‌ها

روزها . . .

به خودت که می‌آیی

می‌بینی

سال‌هاست درد می‌کشی

و چیزی حس نمی‌ کنی . . .



این که نشد زندگى !

این مُردگى ست،

چرا باید بسوزى و بسازى؟ مگر عمر را چند بار به آدمیزاد  می دهند!!!

زن شاعر

زن که شاعر می سود یعنی

یک چیزی سر جایش نیست

شاید عشق

شاید زندگی

شاید تو...