کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

دلم گرفته عزیزم

عزیزم دلم گرفته
دلم برایت تنگ شده
دلتنگ گرفتنت دستهای گرمت هستم
دلتنگ بوسیدن گونه هایت هستم
آنقدر دلتنگم که اینک آرزو دارم حتی یک لحظه نیز از راه دور تو را ببینم
عزیزم دلم گرفته ، دلتنگت هستم
کاش همیشه در کنارم بودی تا دلتنگی به سراغم نمی آمد
کاش همیشه در کنارت بودم تا هیچگاه دلم نمیگرفت
هیچگاه نفهمیدی چقدر به وجودت ، به آن آغوش مهربانت نیاز دارم
هیچگاه نفهمیدی چقدر تو را دوست دارم
کاش به سر میرسید ثانیه های دلتنگی
کاش اولین ثانیه در کنار تو بودن فرا میرسید و هیچگاه نیز به پایان نمیرسید
هنوز مثل قبل مرا دوست داری؟ هنوز برای دیدنم لحظه شماری میکنی؟
هنوز وقتی در کنارم نیستی بیقراری میکنی؟
طاقت دوری تو را ندارم عشق من ، مگر من جز تو چه کسی را دارم ، تو را دارم که دنیای منی
خدایا این دنیای زیبا را از من نگیر
دلم برای دنیایم تنگ شده دنیای من
دلم گرفته ای دنیای من
راستی خیلی میترسم! میترسم تو را از دست بدهم …
میترسم دوباره تنها شوم ، دوباره همسفر غمها شوم
بیا در کنارم تا آرام شوم ، بیا در کنارم تا دوباره خوشحال شوم
بیا در کنارم تا دوباره دنیای زیبای خودم را از نزدیک ببینم
عزیزم خیلی دلم برایت تنگ شده …
  

دفاع

سرانجام جلسه دفاع از پایان نامه ام در روز ۲۲ خرداد ۹۰ ساعت ۲ بعدازظهر در دانشکده اقتصاد و حسابداری برگزار شد. هرچقدر قبل از جلسه دفاع همه چی همش بهم میریخت و دفاع منو عقب میانداخت ولی خوشبختانه همه چی در جلسه دفاع به خوبی گذشت.
چندتایی از دوستامو دعوت کرده بودم ولی فقط یکی از اونها تونست بیاد که خیلی ازش ممنونم و امیدوارم در جلسه دفاع خودش جبران کنم.
به جز استاد راهنماُ، مشاور و داور فقط ۵ نفر از بچه های دانشگاه بودند.
خیلی دوست داشتم بعضی دیگه از دوستامم باشند ولی خوب نتونستند بیان؟!؟!
 من شروع کردم به صحبت در بین صحبتها داور یک سوال پرسید و من ادامه دادم وقتی تموم شد داور گفتند که پایان نامه قوی بود و چند مورد تذکر دادند و پس از اون استاد راهنمام از من دفاع کرد. بعد همه چند دقیقه ای بیرون رفتیم تا اساتید نمره اعلام کنند. بعد که به اتاق برگشتیم استاد راهنما نمره منو عالی ۱۹.۵ اعلام کرد . حقم 20 بود ولی خوب ناراضی نیستم بالاخره استادها هم خیلی به ندرت 20 میدن دیگه!!! خدا رو شکر بالاخره فارغ التحصیل شدم


روز پدر مبارک

پدر با تمام قلب و احساسم این روز را به تو ای تکیه گاه زمینی ام تبریک میگویم.

پدرم نام تو تکیه گاه من است ، با بودنت باعث بودن من باش


روزت مبارک عزیزترینم

اولین روز ...... به خاطر داری؟

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟ غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم

دومین روز بارانی چطور؟ پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود و سومین روز چطور؟ گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد . و و و و چند روز پیش را چطور؟ به خاطر داری؟ که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم . . . فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو . . .  

دکتر علی شریعتی 



http://insideoutdetroit.files.wordpress.com/2010/05/rain.jpg

زندگی من با تو...

میدانستم عاشق بارانی ،

آنقدر اشک ریختم تا خورشید بتابد بر روی سیل اشکهایم ،

تا اشکهایم ابر شود و باران ببارد

این اشکهای من است که بر روی تو میبارد

آسمان با دیدن چشمهای من می نالد

عشق همین است و راه آن نفسگیر

باز هم میخواهم عشق را با تمام دردهایش،

دردهایی که درد نیست  چون دوایش تویی

خیالی نیست دلتنگی ها و بی قراری هایش، چون چاره اش تویی

عزیز من تویی، در راز و نیازهایم تنها تویی

با تو بودن یعنی همین ،

یعنی من عاشقم بیشتر از تمام عشقهای روی زمین

عزیزم خیلی دوستت دارم ، تنها همین احساس است که در دل دارم

این کلام جاودانه را از من بپذیر ، در روزی که قلبم درونش غوغاست ،

این احساس صادقانه را از من بپذیر ، در روزی که حال من حال خودم نیست

همیشه میترسیدم تو را از دست بدهم ،  

میترسیدم رهایم کنی ،مرا تنها بگذاری

اما.... تو آنقدر خوبی، که به عشق و دوست داشتن وفاداری

که حتی یک لحظه نیز فکر نبودنت را نمیکنم

همین مرا خوشحال میکند ، همین مرا به عشق همیشه داشتنت امیدوارم میکند

انگار که عشق تو جایگاهی جاودانه است ، دنیا هم خراب شود ،  

عشق تو سرپناهی بی انتها برای من است

همین مرا آرام میکند ، همین مرا به شوق همیشه داشتنت عاشق انتظار میکند

از خوبی های تو نمیتوان گذشت تو لایق بهترینی

یک روز زیبا با تو میگذرد و یک شب پر ستاره میرسد،  

وای که شبها با تو چه رویاهایی دارم،

وقتی شب میرسد به یادت چه  حالی دارم ، نمیخوابم ، به یادت بیدار میمانم ،

تا سحرفرا رسد و دوباره تو را ببینم ، این است زندگی من با تو ، که همیشه من همینم

این شده زندگی من که روز و شبم شدی تو ،  

لحظه به لحظه تمام فکر و ذکرم شدی تو ،

حتی اگر لحظه ای میخوابم در خوابم میبینم تو را ، 

بگذار اینگونه بگویم که من، بدون تو نمیخواهم زندگی را