کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

خسته ام



وقتی دلت خسته شــد ،

 

دیگر خنده معنایی ندارد

 

فـقـط می خندی تا دیگران ، غم ِ آشیانه کرده در چشمانت را نـبـیـنـنـد !

 

وقتی دلت خسته شــد ،

 

دیگر حتی اشکهای شبانه هـم آرامت نمی کنند

 

فـقـط گریه می کنی چون به گریه کردن عادت کرده ای !

 

وقتی دلت خسته شــد ،

 

دیگر هیچ چیز آرامت نمی کند به جز

دل بریدن و رفتن


http://ariaclick.persiangig.com/image/love/love (4).jpg

جملات زیبا

تنهایی یعنی اون وقتی که اس ام اس هایت هیچ جایی ندارند بروند جز فولدر درفت!!!



خلاء
در فضا نیست


در آغوش من است

که خالی شده از تو



دلتنگی یعنی


 دم به دقیقه گوشی ات را آنلاک کنی


و وانمود کنی داری ساعت را می بینی



خدایا !


آهی هستم که عاشق یک لبخند شده‌ام


چه کنم ؟




تو باش ، نه به این خاطر که در این دنیای بزرگ تنها نباشم

تو باش ، تا در دنیای بزرگ تنهاییم ، تنها ترین باشی . . .



روزی نام‌ات را
طوری فریاد خواهم زد،
که خروارها عشق ِ مدفون در سینه‌ام

کابوس هر شب تنهاییت باشد

اشک، اعتراف چشمهاست
 
لبخند، اعتراف لبها

نوازش، اعتراف دستها ...  



باور کنید

"من" تنهاترین ضمیر دنیاست!

و "او" خوشبخت ترین ضمیر دنیا

چون "تو" را دارد



من هنوز در انتظار این هستم

که تو از "هرگز" خود بازگردی




آرام تر سکوت کن!

صدای بی تفاوتی هایت آزارم میدهد...!!


روز دختر مبارک


روزمون مبارک


خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت از یادم...


خداحافظ گل لادن، تمومه عاشقا باختن

ببین من گریه هام ا ز عشق، چه زندونی برام ساختن

خداحافظ گل پونه ،گل تنهای بی خونه

لالایی ها دیگه خوابید، به چشمونم نمی شونه

تو این شبهای تودر تو خداحافظ گل شب بو

هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو

خداحافظ گل مریم ، گل مظلوم پر دردم

نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم

نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم

از این فصل سکوت و شب ، غم بارون رو بردارم

تو این رویای سر در گم، خداحافظ گل گندم

تو هم بازیچه ای بودی تو دست سرد این مردم

خداحافظ گل پونه، که بارونی نمی تونه

طلسم بغض و برداره از این پاییزه دیوونه





 


خدانگهدار عزیزم

اما نمیشه باورم
توی چشام نگاه نکن این لحظه های آخرم
آخه چطور دلم بیاد
چشماتو گریون ببینم
میرم ولی این و بدون
چشم انتظارت میشینم
میرم ولی گریه نکن
نذار از عشقت بمیرم
اگر توو اوج بی کسی
با عکست آروم بگیرم
میرم ولی بدون یکی
خیلی تو رو دوست داره
یکی که از دوریه تو
سر به بیابون میزنه
خدانگهدار عزیزم
خدانگهدار
خدانگهدار عزیزم
دارم میرم از این دیار
اینجا کسی منو نخواست
تو هم منو تنها بذار
اینجا غریب بودم
ولی هیچکی نپرسید از کجام
مسافرم باید برم
گریه نکن خدا نخواست
دوسم نداشتی اما من
عادت کردم به بودنت
غریب بودم نا مردما
تو رو ازم ربودنت
میرم ولی اینو بدون
فقط تویی دلیل بودنم
مهمون نوازی کردنت
میرم ولی گریه نکن
نذار از عشقت بمیرم


http://amirgig.persiangig.ir/pic/2.jpg

دیدهای متفاوت از زنان


کسانیکه ازدواج کرده اند خود را ناراضی نشان می دهند و می گویند زن بد است ، زیرا می خواهند فقط و فقط خودشان از این موهبت تمتّع گیرند .  

دیسرائیلی

 

زن شاهکار خلقت است
برنارد شاو


 

 

در دنیا تنها دو چیز زیباست ، زن و گل
مالرب


 


زن رسماً مربی مرد و مهّذب اخلاق اوست
آناتول فرانس


اگر زن نبود نوابغ جهان را چه کسی پرورش می داد ؟
ناپلئون


مردان آفریننده کارهای مهمند و زنان به وجود آورنده مردان
رومن رولان

 

مردان قانون وضع می کنند و زنان اخلاق به وجود می آورند
کونته ورسیه

با زنی ازدواج کنید که اگر مرد  می بود بهترین دوست شما  می شد
بردون


خشم زن مانند الماس است می درخشد اما نمی سوزاند
رابیندرانات تاگور

 


هرچه ایمان مرد به هوشش بیشتر شود زن بهتر میتواند گولش بزند
لرد بایرن


زن تاج سر آفرینش است ، او شریک زندگی و یار ساعات درماندگی است
گوته


زنانیکه می خواهند مرد باشند ، زنانی هستند که  نمی دانند  زن هستند
الکساندر دوما 


برای تحمل شدائد زندگی باید عاشق چیزی بود ، کاری ، زنی ، آرمانی و ...مارکوس آنا 


منشأ هر کار بزرگی زن است ، زن کتابی است که جز به مهر و محبت خوانده نمی شود
لامارتین

 


چیزی که زن دارد و مرد را تسخیر می کند ، مهربانی اوست ، نه سیمای زیبایش
ویلیام شکسپیر


زن زشت در دنیا وجود ندارد فقط برخی از زنان هستند که نمی‌توانند خود را زیبا جلوه دهند
برنارد شاو

هر کجا مردی یافت شد که به مقامات عالیه رسیده یقیناً زنی پاکدامن او را همراهی کرده است
شیلر

 


هیچ چیز غرور مرد را مثل شادی زنش ارضاء نمی کند ، چون همیشه آنرا مربوط به خود میداند
جونسون

 

 


زنان بخوبی مردان میتوانند اسرار را حفظ کنند ولی به یکدیگر میگویند تا در حفظ آن شریک باشند
داستایوفسکی


 


اگر شناخت زن و مرد نسبت به ویژگی های درونی و بیرونی یکدیگر بیشتر گردد
کمتر دچار گسست می شوند
ارد بزرگ


زن کانون پرفروغ خانواده ، مرکز مهر ، مظهر عشق ، نمایشگر پاکی ،
نمونه عطوفت و چشمه عنایت است
اقبال لاهوری


آینده اجتماع در دست مادران است. اگر جهان به میانجیگری زن گرفتار شود ،
تنها اوست که می تواند آن را نجات دهد
ابوفور




زن وقتیکه دوست بدارد ، غیر از محبوب خود چیزی را نمی بیند و هرچه عاطفه ، مهربانی و نوازش و فداکاری دارد تنها برای او به کار می برد .  
 آلفونس دوده

معنای خوشبختی

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.


دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.
در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.
دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.

ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟
پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.
مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟
پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد
مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟
مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.
پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟
پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟
کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::

معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد
.

عشق یعنی ترس از دست دادن تو...


                                       


adszrk4.jpg