از آدمها دلگیرم
رفتن
یک اتفاق تازه نیست
در انتهای هر بودن ، نبودنی هست
اما نفهمیدم ...
...که چرا در پایان هر نبودن ، بودنی نیست ؟!
به سادگی ...
سوالم را نداد پاسخ ، رفت ...
و من مانده ام که چرا
عشق ناب و پاک ، فقط در شعر است ؟! در دنیای رویاها ، نه دنیای آدمها !!!
شک میکنم
به مجنون
به لیلی شک میکنم
به فرهاد ، به شیرین ...
به افسانه های بی تکرار شک میکنم
می بوسم و می گذارم کنار ...
تمام چیزهایی که ندارم را !
دست هایت را ...
عاشقی ات را ...
همه را !
عادت احمقانه ای ست
چسبیدن به چیزهایی که ندارمشان
هیچ کـــــــس
کسی را کـــــــه می خواهد
پیــــــــدا نمی کند
مـــــــــا انسان هــــــــــــا
یا دیر به هم می رسیم
یا آنقــــــدر زود
که نمی فهمیم ....!
دلــــــــــم رسیدن می خواهــــــد !
نه از تنهایی میترسم نه از تنها ماندن ترسم از... تنها بودن در کنار دیگری است...
اگر خواستی بدانی چقدر ثروتمندی،هرگز پول هایت را نشمار،قطره ای اشک بریز و دستهایی که برای پاک کردن اشکهایت می آیند،را بشمار.این است ثروت واقعی....
من فقیرترینم! به اندازه یه دریا اشک ریختم ولی حتی یک دست هم برای پاک کردن اشکهایم نبود!!!