کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

تعارف که نداریم...

او مرا دوست نداشت!

هیچوقت دلش برایم تنگ نشد..

حتی یک بار هم بی هوا سراغم را نگرفت

همیشه سرش برایم شلوغ بود،

میفهمید که چه می گویم؟؟

احساس میکردم عاشق یک ربات شده بودم..

واقعا هیچ احساسی نداشت...خیلی سرد وبی تفاوت بود..

نمیدانم شاید هم گرم بودن هایش جای دیگری بود ...

شاید رویش نمیشد بگوید درزندگی اش اضافه ام.. 

آدم که نباید خودش را گول بزند..

او مرا نمی خواست...

نظرات 1 + ارسال نظر
م.خ. یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 09:24 ق.ظ

بمیرد اگر واقعا اینگونه بود که تو قضاوتش کردی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد