کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

پدر عاشقی بسوزه...

من سرم توی کار خودم بود


بعد یه روز یه نفرو دیدم



اون این شکلی بود


ما اوقات خوبی با هم داشتیم



من یه کادو مثل این بهش دادم



وقتی اون کادومو قبول کرد من اینجوری شدم



ما تقریبا همه شبها با هم گفت و گو میکردیم



وقتی همکارام من و اونو توی اداره دیدن اینجوری نگاه میکردن



و منم اینجوری بهشون جواب میدادم



اما روز ولنتاین اون یه گل رز مثل این داد به یه نفر دیگه




و من اینجوری بودم


بعدش اینجوری شدم



احساس من اینجوری بود




بعد اینجوری شدم



بله....آخرش به این حال و روز افتادم



پدر عاشقی بسوزه




نظرات 4 + ارسال نظر
دوست سه‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:20 ب.ظ http://bidoki.mihanblog.com/extrapage/daramad

با سلام
دوستانی که می خواهید از اینترنت کسب درآمد کنید ولی هنوز موفق نشده اید حتما به ما یک سری بزنید
چرا دیگران بتوانند ولی شما نتوانید
پس حتما یک سری بزنید
به آینده بیندیشید
ما به شما آموزش می دهیم
از طرف یک دوست
خدا نگهدار شما

نازنین سه‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:26 ب.ظ http://janjaali.us

سلام وبلاگ خوب داری. با عکس های کنسرت ترکیه شادمهر عقیلی منتظرتم[گل]

reza چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:02 ب.ظ http://www.adabiyatiran.blogfa.com

سلام
خیلی قشنگ بود
چون وقت ندارم فقط ۲ تا مطلب اولتو خوندم
ولی همین ۲ تا فوق العاده بودن
خوشحال میشم به منم یه سری بزنین

phld پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:53 ب.ظ

خیلی جالب بود ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد