سحر گاهان همراه با طلوع خورشید با عشق تو متولد می شوم تا شامگاه از نبودنت می سوزم و می سازم
اگر باشی از وجودت جان می گیرم و با نفست زندگی می کنم و با خنده ات آرزوهایم را به فراموشی می سپارم
به
اندازه تمام ستاره های آسمان دوستت دارم همان ستاره هایی که شب های خلوتم
را نظاره گر بودند و در آخر ای آفتاب زیبای شرق از این انتظار سرد خسته ام
نازنینم
در یابم...//
سلام، ایشالا که درست میشه.
آپم..
واقعا همه چیزش عالیه ای دل نگفتمت هزر از راه عاشقی رفتی بسوز این همه اتش سزای توست
ای کاش میشد پاسخ این همه پاکی و صداقت رو داد.
روزهایی که هرگز فراموش نخواهند شد.
و من بیشتر از تو خواهم سوخت