کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

عاشقم...

آسمان صاف و زلال است و دل من ابری

غصه و غم چه زیاد است ، خدایا صبری

می رسد بوی گل و غنچه ز هر کوی و گذر

اشک در دیده من حلقه زده بار دگر

می نویسم ز تو و آن دل شیدایی تو

ز قد و قامت و از آن همه زیبایی تو

می نویسم ز تو چون فصل بهارم شده ای

در همه زمزمه هایم ، تو شعارم شده ای

می نویسم ز دو چشمت که برایم دنیاست

همه زیبایی دنیا ز دو چشمت پیداست

عاشقم ، عاشق تو ، کاش تو می دانستی

زار و گریان شده از چشم تر من هستی

ای همه هستی من ، تاب و توان نیست مرا

در دل کوچک تو مهر و وفا نیست چرا؟

نظری کن به من و این بدن خسته من

بزدا غصه و غم از دل بشکسته من

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد