آسمان صاف و زلال است و دل من ابری
غصه و غم چه زیاد است ، خدایا صبری
می رسد بوی گل و غنچه ز هر کوی و گذر
اشک در دیده من حلقه زده بار دگر
می نویسم ز تو و آن دل شیدایی تو
ز قد و قامت و از آن همه زیبایی تو
می نویسم ز تو چون فصل بهارم شده ای
در همه زمزمه هایم ، تو شعارم شده ای
می نویسم ز دو چشمت که برایم دنیاست
همه زیبایی دنیا ز دو چشمت پیداست
عاشقم ، عاشق تو ، کاش تو می دانستی
زار و گریان شده از چشم تر من هستی
ای همه هستی من ، تاب و توان نیست مرا
در دل کوچک تو مهر و وفا نیست چرا؟
نظری کن به من و این بدن خسته من
بزدا غصه و غم از دل بشکسته من