-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مهرماه سال 1396 14:23
شاید این را شنیده ای که زنان در دل « آری » و « نه » به لب دارند ضعف خود را عیان نمی سازند رازدار و خموش و مکارند آه ، من هم زنم ، زنی که دلش در هوای تو می زند پر و بال دوستت دارم ای خیال لطیف دوستت دارم ای امید محال...
-
روز عجیب
یکشنبه 23 مهرماه سال 1396 12:59
امروز روز عجیبی هست کاش همه روزهام اینقدر عجیب بودند... کاش این عجایب بیشتر می شد کاش میشد ببینمت کاش زمان به عقب برمیگشت و میتوانستم هر وقت میخواستم ببینمت
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1396 12:02
زن هرگز نمی رود تنها از آنچه که هست دست میکشد ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1396 12:02
زن، زندگیـست و مـرد، امنیت و چه خوب می شود وقتی مـردی تمامِ مردانگیش را خـرجِ امنیتِ زندگیـش کُند و چه زیبـا می شود وقتی زنی تمامِ زنانگیش را خرج غرورِ امنیتش کُند ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1396 11:58
زنهایى که چشمى به راهشان نیست زنهایى که زیباییشان در اندام و لوندىِ رفتارشان نیست زنهایى که نه رقابت می کنند و نه حسادت، و آرام از کنارت میگذرند نه جلب توجه می کنند و نه توجهت را می خواهند زنهایى که ساده می پوشند، ساده حرف می زنند و ساده می بخشند اینها زنهایى هستند که احساساتشان ریشه در آسمان دارد که عشق برایشان کافى...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1396 11:52
من هنوز خیال می کنم که تو ، هر شب به من فکر می کنی ...! قطعاً من خیالباف ترین ، فراموش شده ی جهانم ...!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1396 11:50
ﺯﻧﻬﺎ ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺣﺲ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻣﻬﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﮐﻢ ﺗﻮﻗﻊ ﻧﯿﺴﺖ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﻗﺎﻧﻊ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻧﺶ ﻣﺴﺎﻭﯾﺴﺖ ﺑﺎ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﯾﺎ ﻫﯿﺎﻫﻮ ... ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺳﮑﻮﺕ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺭ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ! ﺯﻥ ﺳﺎﮐﺖ، ﯾﺎ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﯾﺎ ﺁﺗﺶ ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮐﺴﺘر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1396 11:50
دلم می خواست کسی باشد که مرا بلد باشد ... بلد بودن ، مهم تر از عاشق بودن یا حتی دوست داشتن است ... کسی که تو را بلد باشد ، با تمام پستی بلندی هایت کنار می آید می داند کِی سکوت کند کِی دزدکی نگاهت کند کِی سرت داد بزند و کِی در اوج عصبانیت، محکم در آغوشت بگیرد . کاش کسی باشد که مرا بلد باشد ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1396 11:45
نبودن هایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمی کنند و آدمهایی هستند که هرکز تکرار نمی شوند، وتو آنگونه ای مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــادر
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 مردادماه سال 1396 13:39
دوستش داری ...؟ یادت باشه ؛ فقط دوست داشتن کافی نیست ... عشق مراقبت می خواد ..!! پی نوشت: که من مراقبش نبودم و رفت ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 مردادماه سال 1396 13:29
گاهی با یک قطره، لیوانی لبریز می شود گاهی با یک کلام، قلبی آسوده و آرام می گردد گاهی با یک کلمه، یک انسان نابود می شود گاهی با یک بی مهری، دلی می شکند!!! مراقب بعضی یک ها باشیم ... در حالی که ناچیزند، همه چیزند و گاهی یک حرف...یک زمستان آدم رو گرم نگه میداره و گاهی یک حرف...یک عمر آدم رو سرد میکنه... "حرفها چه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 مردادماه سال 1396 13:24
#دوست_عجب_امنیت_خوبیست میتوانی با او خودِ خودت باشی … میتوانی دردهایت را هرچند ناچیز هرچند گران بیخجالت با او در میان بگذاری …! دوست انتخاب آزاد توست، اختیار توست …! دوست عرف نیست … عادت نیست … معذوریت نیست … دوست از هر نسبتی مبراست …! دوست سایبان دلچسبیست تا خستگیات را با او به فراموشی بسپاری
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 مردادماه سال 1396 13:19
یادداشتى براى خودم : بین زنده بودن و زندگى کردن تفاوت بزرگیه !
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 مردادماه سال 1396 13:18
دنیا دارد از شعرهای عاشقانه تهی می شود و مردم نمی دانند چگونه می شود بی هیچ واژه ای کسی را که اینهمه دور است، اینهمه دوست داشت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 مردادماه سال 1396 12:58
مادر که باشی... نباید سرما بخوری یا اگه هم سرما خوردی باید زودتر خوب شی ... مادر که باشی... نمیتونی تب کنی دیگه چه برسه به اینکه لرز هم بکنی یا اگر هم تب و لرز کردی باید سعی کنی تب و لرزت رو بچت نبینه؛ آخه ممکنه بترسه و نگران شه اینطوری بیشتر بهت میچسبه و ممکنه اون هم سرما بخوره ... مادر که باشی... خیلی وقت نداری...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1396 11:57
یک دوست داشتن هایی هم هست که از دور است و درسکوت! که دلت برایش از دور ضعف میرود.. که وقتی حواسش نیست، چشمانت را میبندی و در دل دعایش میکنی! و یک بوسه به سویش روانه میکنی که وقتی بی هوا نگاهش با نگاهت یکی میشود انگار کسی به یکباره نفس کشیدن را ممنوع میکند یک دوست داشتن هایی هست که به یک باره بی مقدمه پا در کفش دلت...
-
زن ها...
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1396 11:38
زن ها عجیب ترین موجوداتی هستند که تا به امروز خلق شده اند، زن ها مثل کوه میمانند اما از جنس پنبه یعنی همانقدر که میتوانند قد علم کنند و خودشان را استوار جلوه دهند، به همان اندازه با یک اشاره ی کوچک فرو می ریزند و دلشان میشکند! زن ها ظریف اند ، نازک اند زن ها را باید فهمید! نباید از کنارشان بی توجه گذشت باید بی هوا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1396 12:02
ﻗﺼﺪﻡ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﮐﻨﺎﺭﺕ... ﻧﻪ ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺕ...! ﻗﺼﺪﻡ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺖ... ﻧﻪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﺖ...! ﻗﺼﺪﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ... ﻧﻪ ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺖ...! ﻗﺼﺪﻡ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺖ... ﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺖ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1396 11:42
اولین قهرمان یک پسر ... اولین عشق یک دختر... روز پدر مبارک
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1396 11:37
نخست ثانیهها کمی بعد دقیقهها ساعتها روزها . . . به خودت که میآیی میبینی سالهاست درد میکشی و چیزی حس نمی کنی . . .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1396 11:36
این که نشد زندگى ! این مُردگى ست، چرا باید بسوزى و بسازى؟ مگر عمر را چند بار به آدمیزاد می دهند!!!
-
زن شاعر
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1396 11:28
زن که شاعر می سود یعنی یک چیزی سر جایش نیست شاید عشق شاید زندگی شاید تو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1395 07:53
دلم می خواست کسی باشد که مرا بلد باشد... بلد بودن، مهم تر از عاشق بودن یا حتی دوست داشتن است... کسی که تو را بلد باشد، با تمام پستی بلندی هایت کنار می آید می داند کِی سکوت کند کِی دزدکی نگاهت کند کِی سرت داد بزند و کِی در اوج عصبانیت، محکم در آغوشت بگیرد کاش کسی باشد که مرا بلد باشد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1395 07:52
مرور خاطره همیشه خوب نیست, بستگی دارد کجا باشی, هوا سرد باشد گرم باشد, باران ببارد, گاهی خاطره شبیه موریانه از درون تو را میخورد! گاه یک بو یک ترانه حتی رد شدن از یک خیابان نفست را تنگ میکند ... مرور خاطره گاهی حتی اگر خوشایند هم باشد جای نبودنش درد میگیرد!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1395 07:42
گذشتم از تو و تنها از من خاطره ای خواهد ماند در ناخودآگاهِ سال هایِ بی مهری ات چمدان در دست دور می شوم از تو دورِ دورِ دور...... به اینجای شعر که رسیدید آهسته قدم بردارید شاعر ساعت ها پشت این واژه گریسته است
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 بهمنماه سال 1395 11:20
کاش خوب نگاهش می کردم چشم هایش را به یاد ندارم و رنگ صدایش را کاش خوب گوش می کردم. من از تمام او دست مردانه آش را به خاطر می آورم آن پرنده ی سفید را که بی تاب رفتن بود دستم را که باز کردم برای همیشه پرید... پی نوشت: دست!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 بهمنماه سال 1395 11:10
انصاف نیست دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را روزی هزار بار ببینی وآنقدر بزرگ باشد که نتوانی آن کس را که دلت می خواهد حتی یک بار ببینی... پی نوشت: مخاطب خاص
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 دیماه سال 1395 14:19
ساده لباس بپوش!! ساده راه برو!! اما در برخورد با دیگران ساده نباش!! زیرا سادگی ات را نشانه می گیرند برای در هم شکستن غرورت...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 دیماه سال 1395 14:16
بین خودمان باشد من یک زن نیستم من ، سه زنم !! یکیشان شش ساله است پرشر و شور و سرخوش و بازیگوش دلش دویدن میخواهد تاب خوردن بلند خندیدن لی لی و آبنبات !! یکیشان سی و اندی ساله باوقار آرام و متین همسر و مادر و کدبانو دلش عشق میخواهد و شعر و شمعدانی و آن یکیشان شصت و پنج ساله است تنها دلمرده و بی حوصله دلش رفتن میخواهد و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 آذرماه سال 1395 07:46
گاهی زود میرسم مثل وقتی که بدنیا آمدم گاهی اما خیلی دیر مثل حالا که عاشق تو شدم دراین سن وسال من همیشه برای شادیها دیرمیرسم و همیشه برای بیچارگی ها زود وآنوقت یا همه چیز به پایان رسیده است و یا هیچ چیزی هنوز شروع نشده است من درگامی از زندگی هستم که بسیارزود است برای مردن وبسیار دیراست برای عاشق شدن... من بازهم دیر کرد...