مرگ سهم ماست می دانم
قسمت چشمهای بارانی گریه بی صداست می دانم
مادرم با نگاه خود می گفت زندگی اشتباست می دانم
یک نفر بهانه می گیرد در دلش جای پاست می دانم
یک نفر بی گناه می میرد آه او آشناست می دانم
کاش کسی بود امشب با من کمی قدم میزد…
کمی شعر میخواند و کمی حرف میزد..
و من برایش درد و دل می کردم و برایش اشک می ریختم..
کاش کسی بود امشب و من برایش چای میریختم و او با لبخندی و نگاهی
برایم دست تکان میداد….
کاش کسی بود امشب…
خیلی زیبا بود حسی پرواضح
از وبلاگ منم(خودتون) دیدن کنید خوشحال میشم
پاینده و پو ینده باشید