کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

کلبه تنهایی

به نام آن که اشک را سردار عشق آفرید

نه نخواه من نمی تونم

 

نه نخواه من نمی تونم

رفتی اما عاشق تو تو رو از یادش نبرده

شاخه های خشک امید جون داره هنوز نمرده

چشم به راهت من تنها شب و روزا میشمردم

با اینکه تنهای تنهام تو رو از یادم نبردم

می دونی روزای رفته بی تو معنایی نداشته

سرنوشت ما رو جدا کرد منو تنها جا گذاشته

یادته هر روز غروبا تو چشام نگاه می کردی

اشک تو چشات حلقه می شد اما انگار دیگه سردی

                       آره تو دیکه سردی

دیگه کم کم باورم شد که باید تنها بمونم

گفتی که فراموشم کن نه نخواه من نمی تونم

بعد تو روز و شب من دیگه معنایی نداره

هر چه خوبی توی دنیا تو رو یاد من میاره

می دونی که بی تو تنهام غروبا دلم می گیره

وقتی که نیستی کنارم دلم از غصه می میره

می دونی روزای رفته بی تو معنایی نداشته

سرنوشت ما رو جدا کرد منو تنها جا گذاشته

حسرت بودن با تو توی قلب من می مونه

حال روز دل من رو هیشکی جز تو نمی دونه

 

 http://groups.yahoo.com/group/Salijoon-Groups/

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد